علم‌گرا باشید، لذت ببرید و از خدا نترسید.

من شما رو دعوت می کنم که علم‌گرا بشید. یعنی از علم و روش های علمی استفاده کنید تا تصمیم بگیرید کاری رو انجام بدید یا نه. مثلا با فلان کس سکس کنم یا نه. مسلمان باشم یا نه. آیا با فلان کس ازدواج کنم یا نه. چطور پول دار شم. چطور بدنم رو سالم نگه دارم و چطور از استرس دائم بیرون بیام. برای علم‌گرا شدن لازم نیست دانشمند شوید. لازم نیست هنر را کنار بگذارید. اتفاقا درک زیبایی علم به ذائقه هنری شما می افزاید. اگر علم برایتان خشک و کسل کننده به نظر می رسد به خاطر معرفی غلط و طرز آموزش اشتباه آن در مدارس و دانشگاه هاست.

من شما رو قدم به قدم به سمت علم‌گرایی می برم و امیدوارم شما علم‌گرا شوید و زندگی خود را دگرگون سازید. علم‌گرا شدن یک تغییر بنیادی در زندگی شما ایجاد می کند و نه جزئی. مهم نیست چه شغلی دارید، علم‌گرا شدن شما را به سمت جلو پرتاب می کند.

این ها گزیده ای ست از مزیت های علم‌گرا شدن:

  1. قدرت عظیم در تصمیم گیری و حل مسائل زندگی. به جای استخاره، فال ایچینگ، فال حافظ و اراجیف دیگر،  شما با قدرت علم‌گرایی تان، با گردآوری داده و بررسی شان، قدم به قدم به سمت تصمیم درست و بهینه می روید.  در مسایل زناشویی، ارتباطات اجتماعی، علم روان شناسی به شما کمک می کند، تصمیم های بهتری بگیرید و از عقاید سنتی و مذهبی درباره روابط و نقش زن و مرد به دور باشید.
  2. قدرت تشخیص خرافات و شِبهِ‌علم. علم‌گرایی روش هایی در اختیار شما می گذارد که می توانید به خرافه بودن و شبه‌علم بودن چیزهایی مثل کایروپرکتیک، انرژی درمانی، پزشکی سنتی (غلط‌بافی های ابن سینایی) و طراحی هوشمند پی ببرید. شِبهِ‌علم یعنی چیزی که شبیه علم است ولی در باطن خرافه است. مروّجان شبه‌علم برای قبولاندن اعتقادات خرافی آنها را مخلوط اصطلاحات و مفاهیم علمی می کنند و بعد به خورد من و شما می دهند. وجود اصطلاحات علمی باعث می شود، ما فکر کنیم این خزعولات علمی هستند. یک نمونه از شبه‌علم، روش درمانی هومیوپاتی است که برای باورپذیر کردن آن از کلماتی مانند ناهنجاری‌های انرژی الکترومغناطیسی و  غربالگری الکترودرمال استفاده می کنند.
  3. جلو بردن جامعه با روشنگری و مبارزه علیه خرافات دینی و غیردینی. بدون علم‌گرایی، نه تنها علم، تکنولوژی و جامعه جلو نمی رود بلکه عقب هم خواهد رفت. دیگر خبری از پنیسیلین، تلفن و کامپیوتر نخواهد بود. بسیاری از پیشرفت های تکنولوژیکی و علمی بشر به دلیل نبود تعداد کافی افراد علم‌گرا از بین رفته‌اند. مثلا مصریان تکنولوژی ساخت اهرام مصر را از دست دادند. بیش از هزار سال، روش تولید بتون رومی – که بتونی سخت و ماندگار است – به فراموشی سپرده شد1. بدون علم‌گرایی، شالوده ی ذهنی ای برای بحث با افراد خرافاتی مانند معتقدان به فال گیری، مذهبی ها، انرژی درمانگرها و غیره ندارید. علم‌گرایی شالوده ذهنی شما خواهد شد و جامعه را به سمت فراوانی و ثروت همگانی پیش خواهد برد.
  4. تفریحات سالم بدون حس گناه. در علم‌گرایی، تفریحاتی مانند خودارضایی، سکس با همجنس یا غیر همجنس، همه می توانند با رعایت مسایل بهداشتی جز تفریحات سالم محسوب شوند. می توانید همه را بدون حس گناه بیانجامید. البته علم‌گرایی شما را از تفریحات ناسالمی مانند برگزاری جشن های مولودی، دعاخوانی و قمه زنی بر حذر می دارد.
  5. سلامت روان، بدن و عمر طولانی تر. یک فرد علم‌گرا برای درمان عفونت، سرطان، استرس دائم و دیگر بیماری ها به پیش پزشکی می رود که از روش های درمانی علمی استفاده می کند. متاسفانه بسیاری از مردم، بدن، روان و پول خود را به دست روش های به شدت خرافی، زیان بار و گاه خنده دار برای درمان می سپارند و زندگی شان را ملال آور و کوتاهتر می کنند. این روش های غیرعلمی و خرافی – که محترمانه به آن پزشکی جایگزین می گویند – آنقدر زیاد هستند که حتی لیست عناوین تمام آنها هم در اینجا نمی گنجد! بگذارید چند نمونه از آنها را بیان کنم: هومئوپاتی (هومیوپاتی)، طب سنتی چین، طب سنتی ایرانی، طب اسلامی، جن‌گیری (خارج کردن ارواح خبیثه از بدن)، آیورودا (Ayurveda) یا همان طب سنتی هندی، رایحه‌درمانی، کایروپراکتیک (قولنج شکنی)، انرژی‌درمانی، کریستال‌درمانی، ایمان درمانی، آب‌درمانی، استخوان‌درمانی، شمن‌باوری (Shamanism)، مته‌کاری (سوراخ کردن جمجمه)، انعکاس درمانی (Reflexology) و باسن درمانی. البته این آخری (باسن درمانی و به زبان عامّه، کون درمانی) را از خودم در آوردم و تنها خرافه ایست که یک علم‌گرا می تواند آن را با دلی آرام و قلبی مطمئن انجام دهد و ماتحت چنین روش درمانی قرار گیرد.
  6. .قبول گرایش و هویت جنسی خود. اگر دوجنس‌گرا، همجنس‌گرا یا ترنسجندر (ترنس) هستید، خداوند خیالی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان می خواهد سر به تن‌تان نباشد. می خواهد از خودتان متنفر باشید و دیگران هم از شما متنفر باشند تا جاییکه بارها فرمان داده که فردی که همجنس‌گرایی کرده باید اعدام شود. روش های رایج اعدام، سنگسار (مخصوصا بین یهودیان و بعدا مسلمانان)، سر بریدن و دار زدن بودند و هستند. علم‌گرایی می گوید همجنس گرایی کاملا طبیعی ست و هویت جنسی می تواند متفاوت از جنسیتی باشد که موقع تولد به فرد نسبت داده شده ست. مثلا از نظر علم‌گرایی پذیرفته است که فردی که از نظر بیولوژیکی زن است، هویت جنسی خود را مرد بداند. علم‌گرایی حتی می گوید باید به ترنس هایی که از بدن خود ناراضی هستند کمک کرد تا بدنشان مطابق با هویت جنسی شان شود. مثلا به فردی که بدن مرد را دارد ولی هویت خود را زن می داند باید کمک کرد که بدنش هم زنانه شود (با تزریق هورمون و جراحی).
  7. ایمنی بیشتر. بجای توسل به خرافاتی مانند بیمه ابوالفضل برای دفع بلا، با روش های علمی ایمنی تان را بالا ببرید. از بیمه ابوالفضل، تنها برای بیمه کردن باسنتان استفاده کنید.
  8. پول دار شدن. همین که شما پولتان را روی خدمات خرافی (مانند فال گیری، پزشکی جایگزین) و خدمات مذهبی هدر ندهید، کلی پول پس انداز کرده اید. مردم دنیا قسمت زیادی از اندوخته شان را به آخوندها، کلیساها و کنیسه ها می بخشند. علم‌گرایی می گوید پول خود را روی اراجیفی مثل بخت آزمایی، زکات، خمس، فال گیری، فنگ‌شویی (از دسته خرافات چینی) هدر ندهید. در عوض، با محاسبات علمی، ریسک و پاداش تصمیمات مالی تان را حساب کنید. بجای تکیه بر احساساتتان برای شروع یک کسب و کار، با روش های علمی پارامترهای بازار را  بسنجید و پیشبینی سود و زیان کنید. همچنین، عادات و قدرت تحلیلی که با علم‌گرا شدن بدست می آورید، می تواند شما را از افتادن در دام شرکت های هرمی و کلاه‌بردار نجات دهد.
  9. خوداتکایی و عمل‌گرایی. قسمت عمده ای از افراد مذهبی، بدبختی هایشان را به قضا و قدر یا خواست خدا نسبت می دهند. بعضی دیگر هم موفقیت هایشان را اتکاء به خداوند و نیروهای هپروتی می دانند. این مسئله فقط مختص به پیروان ادیان ابراهیمی نیست بلکه هندو ها و بوداییان نیز به مهملاتی مانند کارما اعتقاد دارند. از آنجایی که یک علم‌گرا راه حل مشکلات را به موجودات خیالی مانند خدا، فرشتگان یا کارما محول نمی کند، خود به پا می خیزد و با کمک علم، دوستان و بقیه جامعه، روش های جدید برای حل مشکلات شخصی، اجتماعی، بیماری ها و بی عدالتی ها پیدا می کند.

توجه: شاید از نوشته های من تا اینجا عصبانی شده باشید چون خیلی از باورها را خرافات نامیده ام. حالا فکر کنید که چقدر عصبانی خواهید شد وقتی بدانید اگر خرافات نبودند، تا به امروز می توانستیم روش درمان سرطان ها، بیماری های عفونی، اوتسیم و زوال عقل را داشته باشیم. مادر مادربزرگ و پدر پدربزرگ های مان هنوز زنده بودند و همچنین می توانستید برای تعطیلات به کره ماه بروید. خرافات آنچنان سرعت پیشرفت علم را آهسته کرده که هیچکدام از این ها را هنوز نداریم. اگر می دانستید که بدون خرافات چقدر جلوتر بودیم، مطمئنا عصبانی بودن شما از خرافات بیشتر خواهد بود تا از نوشته های من.

چرا علم‌گرا شوم؟

قسمتی از مسلمانان بعد از خارج شدن از دین اسلام به ادیان دیگری می پیوندند و دوباره خرافاتی می شوند. قسمتی دیگر بی‌دین باقی می مانند ولی از آنجا که هیچ چارچوب فکری ای برای تصمیم گیری و جهت گیری در زندگی‌شان ندارند، در دام مهملات غیر مذهبی (مانند روش های غیرعلمی درمانی، فال گیری، تعبیر خواب) می افتند. از آنجا که پیشنهاد می کنم علم‌گرا شوید، ممکن است بپرسید که چرا علم‌گرا شویم و مثلا چرا زرتشتی، بودایی یا مسیحی نشویم و آن دین ها یا فلسفه ها را سرلوحه زندگی خود قرار ندهیم؟

برای جواب به این سوال، بیایید یک آزمایش ذهنی ساده انجام بدیم. شما یک بهایی، یک آخوند، یک کشیش، یک موبد زرتشتی و یک راهب بودایی را در یک اتاق بگذارید و ازشان بخواهید بحث کنند تا ببینید بالاخره کدام یکی از این ادیان و فلاسفه درست است. آنها اجازه دارند هر کتاب یا چیزی هم که در مجاب کردن همدیگر مفید است (به غیر از ارعاب و شمشیر!) با خود بیاورند. به نظر شما همدیگر را متقاعد خواهند کرد؟

 هزار سال هم با هم بحث کنند به نتیجه ای نخواهند رسید!1 می دانید چرا؟ چون ادعاهایشان قابل آزمایش (تست پذیر) نیست و  اگر بعضا هم هستند، حاضر نیستند آن ها را تست کنند.

مثلا مسلمانان ادعا می کنند قرآن معجزه است. یعنی کسی نمی توانسته و نمی تواند کتابی مثل آن بنویسد. در خود قرآن گفته شده حتی شما نمی توانید سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورید. حال ببینیم می توانیم این ادعا (فرضیه) را آزمایش کنیم یا نه. برای آزمایش این فرضیه باید کتاب های دیگر را بررسی کنیم و ببینیم آیا به زیبایی و جالبی قرآن هستند یا خیر. همین جا به مشکل بر می خوریم! زیبایی و جالبی یک چیز شخصی ست و نمی توان آن را سنجید. مثلا قرآن برای شخص من اصلا زیبایی اعجاب انگیزی ندارد با اینکه وقت زیادی روی آن گذاشته ام. من کتاب قرآن و ترجمه و تحلیل های راجع به آن را بارها خوانده ام (در کنکور سراسری، قرآن و معارف اسلامی را 100% زدم). در بچگی برای قرائت قرآن هم کلاس های خصوصی رفته ام. قرآن پر است از جملات تکراری مانند «آنها را در آتش می سوزانیم، عذاب کافران سخت دردناک است، چه خداوند حکیم و داناست». قسمت های زیادی از قرآن هم داستان های کوتاهی ست از انتقام گیری، بدبخت‌ کردن یا نابود کردن اقوام و اشخاص مختلف به دست خدا. خواندن قرآن به خاطر این تکرار ها و اینگونه داستان ها برای شخص من بسیار ملال آور و کسل کننده ست. البته قسمت هایی از قرآن مانند شعر، موزون و زیبایند ولی من اشعار سعدی و فردوسی را بسیار زیباتر می بینم. در نتیجه من به هیچ وجه اعجازی در زیبایی، مفاهیم و جالبی قرآن نمی بینم. به نظر من کتاب مبانی فیزیک هالیدی بسیار جذاب و آگاه کننده است. نه تنها قوانین مکانیک جامدات و سیالات را توضیح داده بلکه درباره مغناطیس، الکتریسیته، فیزیک اتمی و بیگ‌‎بنگ هم سخن گفته. اگر شما یک صبح بیدار شدید و دیدید در زمان هخامنشیان هستید و خبری از برق، اتومبیل، تفنگ و تلفن نیست با داشتن کتاب فیزیک هالیدی می توانید تمام آنها را دوباره اختراع کنید و زندگی مردم را دگرگون کنید. دستاوردهای علمی شما بالاتر از همه ی دانشمندان می شود. اگر کسی با شمشیر برنزی به شما حمله کند، شما با مسلسل و تانک به جنگ آنها می روید. اگر بخواهید می توانید سلسله هخامنشیان که هیچی، تمامی دنیا را از غرب تا شرق فتح کنید. همه اینها به واسطه ی کتاب فیزیک هالیدی می بود! ولی با داشتن کتاب قرآن هیچ کاری نمی توانید بکنید. هیچ چیزی نمی توانید بسازید. حالا به من بگویید کدام کتاب معجزه است؟ قرآن یا کتاب فیزیک هالیدی؟

خب حالا بیاید ببینیم افراد دیگر حاضر در اتاق مناظره  – مثلا کشیش یا موبد زرتشتی – درباره اعجاز زیبایی قرآن چه خواهند گفت. موبد زرتشتی خواهد گفت:

موبد زرتشتی: من با شما موافق نیستم. کتاب های زیادی در دنیا وجود دارند که از نظر زبانی و محتوایی با قرآن قابل مقایسه هستند. مثلاً اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان. اوستا هم از نظر زبانی و محتوایی بسیار زیبا و پرمعناست.

کشیش نیز احتمالا خواهد گفت:

آنچه شما در قرآن می‌بینید، زیبایی نیست بلکه محصول فرهنگ و دیدگاه‌های زورمآبانه و شمشیری شما مسلمانان است. من از خود قرآن نقل می کنم. در قرآن می خوانیم (آیه شمشیر): «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»

ترجمه: «پس چون ماه‌های حرام به پایان رسید، مشرکان را در هر جا که یافتید بکشید، و آن‌ها را بگیرید و محاصره کنید و در هر مکان کمین بگذارید برای آن‌ها. پس اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راه آن‌ها را باز گذارید، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»

کشیش: این چه صلح و محبتی است؟ این آیه، خشونت‌آمیز و غیرانسانی ست و مصداق دعوت به کشتار و قتل غیرمسلمانان است. آین آیه مغایر با آموزه‌های مسیحی مبنی بر محبت و بخشش است. قرآن به هیچ وجه یک معجزه نیست!

همانطور که گفتم، از آنجا که اعجاز قرآن قابل رد کردن یا تست کردن نیست، ادعای بیجایی ست و مسلمانان نمی توانند انتظار داشته باشند، ما این ادعا را قبول کنیم. باید ادعایی بیاورند که بتوان درستی آن را تست کرد.

حال بگذارید از هندوها و بوداییان مثالی بیاورم. در آیین هندو و بودا، باوری هست به نام تناسخ:

*به طور خلاصه، باور تناسخ ادعا دارد که انسانها روح دارند و پس از مرگ، روح به بدن جدیدی منتقل می شود. بدن جدید هم که می میرد، روحش دوباره به بدن جدید دیگری منتقل می شود. تناسخ بارها تکرار می شود. تنها راه شکسته شدن این چرخه و رهایی از تناسخ، این است که روح فرد از طریق مدیتیشن به بینش عمیق و به کمال آزادی معنوی برسد. رهایی از تناسخ به نام موکشا شناخته می شود و هدف همه ی هندو ها و بوداییان است. در این حالت، روح دیگر تحت تأثیر دنیای فیزیکی و مادی نیست و به حالتی از سعادت ابدی و اتحاد با برهمن می رسد**.*

خب حالا برگردیم به اینکه چرا افراد دیگر حاضر در اتاق مناظره، هزار سال هم با راهب بودایی بحث کنند نمی توانند تناسخ را بپذیرند. مثلا موبد زرتشتی حاضر در این اتاق را در نظر بگیرید. او در جواب مبلغ بودا خواهد گفت:

اوستا، کتاب مقدس زرتشت، هیچ اشاره ای به تناسخ نمی کند. در واقع، اوستا می گوید که روح انسان پس از مرگ به دنیای مردگان می رود، جایی که به اعمال خود در زندگی گذشته پاسخ می دهد.

کشیش و آخوند و بهایی موجود در جلسه هم احتمالا همچنین جوابی خواهند داد. آنها خواهند گفت که کتاب مقدسشان حرفی از تناسخ نمی زند و انسان تنها یک بار متولد می شود و پس از مرگ به دنیای دیگری می رود. متاسفانه همانطور که دیدید، این مبلغان دینی از هر نوعی که باشند فقط از راه حرف زدن و تکیه بر کتاب‌هایشان می خواهند همدیگر را قانع کنند و نه از طریق آزمایش. ای کاش حداقل تلاش می کردند از راه آزمایش کردن همدیگر را مجاب کنند. جالب است بدانید ایده تناسخ را شاید بتوان تست کرد. بعضی از پیروان بودا معتقدند خاطرات انسان یا حداقل قسمتی از آن از یک زندگی به زندگی دیگر منتقل می شود. این را می توان تست کرد. ایده اولیه آزمایش این است که گروهی از بچه هایی را که ادعا می کنند خاطراتی از زندگی گذشته خود دارند پیدا کنند و بعد ببینند آیا آن خاطرات واقعیت دارد یا خیر. بعضی از علم‌گرایان تلاش کرده اند تناسخ را بررسی علمی کنند. این بررسی ها تاکنون به نتیجه ای نرسیده است. 1 از نظر جامعه علمی، شواهدی قابل قبولی برای تناسخ پیدا نشده و نمی توان به آن اعتقاد داشت. به هرحال این ادعا قابل آزمایش است و متاسفانه هندوها و بوداییان بدون آزمایش به آن اعتقاد دارند.

نوع دیگری از ادعاهای دین‌داران وجود دارد که کاملا قابل آزمایش است و می توان درستی غلطی آنها را سنجید. مثلا در کتاب انجیل (عهد قدیم) ادعا شده عمر جهان حدود 6000 هزار سال است. می توانیم این ادعا را آزمایش کنیم. مثلا می توانیم عمر فسیل های گیاهان و جانورانی را که پیدا کرده ایم با تکنیک سن‌یابی کربن 14 بسنجیم. این آزمایش بارها تکرار شده و می دانیم عمر دایناسورها بالای میلیون ها سال است. روش دیگر تعیین عمر سنگ ها از راه سن‌یابی رادیواکتیو است. با این روش سنگ هایی با قدمت بیش از چهار میلیارد سال پیدا شده. پس این ادعا که عمر جهان 6000 سال است کاملا غلط است. مثال دیگر از ادعاهای دین‌داران که قابل آزمایش هست در قرآن ذکر شده. ادعا شده که همه حیوانات و گیاهان از جفت آفریده شده اند. یعنی هر گونه از حیوان یا گیاه، هم جنس نر دارد و هم ماده. این ادعا قابل آزمایش است. کافیست ما یک گونه موجود زنده پیدا کنیم که نر و ماده نداشته باشد. برای این کار در منابع معتبر در اینترنت جستجو کنید تا ده ها گونه گیاهی و حتی جانوری پیدا کنید که جنس نر و ماده ندارد.  برای مثال، خزه ها، قارچ ها، کپک ها، جبلک ها و باکتری ها – مانند ای.کلای (Escherichia coli) – نر و ماده ندارند.

بگذارید از بحث دین و از آن اتاق مناظره ی مبلغان دینی خارج شویم. این دفعه به جایی برویم که بارها بوده اید: دورهمی های فامیلی، دوستان و آشنایان. حتما دیده اید در این دورهمی ها افراد در مورد انواع مسائل مختلف از فقر، اعتیاد و دزدی بگیرید تا مشکلات آموزش در مدارس و مشکلات اقتصادی کشور، ادعاهای رنگارنگی می کنند و راه حل های مختلفی ارائه می دهند. مثلا یک نفر می گفت مردم ایران برای حل مشکلات کشور به فرد مستبد و خشنی مانند رضاشاه نیاز دارند تا اگر کسی گران‌فروشی کرد، سرش را در کوره نان‌پزی کند تا بقیه، حساب کار دستشان آید و جرات گران‌فروشی نکنند. فرد دیگری می گفت خیر آقا! اگر اقتصاد کاملا آزاد بود و دولت هیچ دخالتی نمی کرد، گران‌فروش رقابت را به ارزان‌فروش ها می باخت و خودبه‌خود حذف می شد. فرد سوم هم برعکس می گفت. یعنی ادعا می کرد که اگر همه ی ارکان اقتصاد در دست یک دولت کاردان می بود، گران فروش اصلا وجود نداشت چون دولت کالاها را مستقیم به مردم می داد. همانطور که پیشبینی می کنید، این افراد نمی توانستند همدیگر را راضی کنند. این گروه دورهمی نیز مانند مبلغان مذهبی، روشی برای سنجش ادعاهای خود بیان نمی کنند اگرچه ادعاهایشان آزمایش پذیر است (فرض کنید این افراد علم‌گرا بودند. چگونه رفتار می کردند؟).

متاسفانه دنیا قبل از کشف روش علمی همین گونه بود. مردم با هم بحث می کردند ولی به نتیجه ای نمی رسیدند. یکی بیماری ها را به ارواح خبیثه نسبت می داد و دیگری در عدم تعادل بلغم و صفرا یا سردی و گرمی. بشر در جا می زد. همه نوع اعتقادات و ادعاهای جور واجور در مورد جهان و بایدنباید های مختلف و ضدونقیض در سرتاسر دنیا وجود داشت ولی معلوم نبود کدام درست است. 300 هزار سال کم و بیش اینگونه گذشت1 تا اینکه بشر کم کم به اهمیت مشاهده و آزمایش دریافت. تعجب برانگیز است که بدانید بعضی اوقات مردم می توانستند تنها با یک نگاه، درستی یک ادعا را ببینند ولی حاضر نبودند این کار را کنند! ارسطو در نوشته هایش ادعا کرد تعداد دندان های زن ها کمتر از مردهاست ولی حتی به خودش زحمت نداد دندان های چند زن را بشمارد تا غلط بودن ادعایش را دریابد. مردم پس از او هم برای هزاران سال به خودشان زحمت ندادند چنین کنند (!) و کماکان به نوشته های ارسطو و همفکران او بسنده می کردند. بالاخره در قرن 16 میلادی، شخصی به نام آندریاس وسالیوس (Andreas Vesalius) دندان های مردان و زنان را شمرد و حتی جسد زنان و مردان را کالبدشکافی کرد و نشان داد تعداد دندان هایشان برابرند. جالب است بدانید بسیاری آن زمان، کار او را توهین به ارسطو و جالینوس و دیگر بزرگان یونانی می‌دانستند و عصبانی شدند. احتمالا به این داستان می خندید ولی بدانید که خیلی از اعتقادات فعلی خودتان و مردم اطرافتان هم خنده دار و گاهی وحشتناک و تکان دهنده هستند. مثلا مردم به دلیل پیروی از اجداد و اعتقادات هزارساله شان، در بسیاری از مناطق افغانستان و ایران، در مکان های آلوده و غیربهداشتی، آلت تناسلی دخترها را می برند و قطع می کنند که دردی جانسوز دارد. این عمل به ناقص سازی جنسی دختران و بیماری های روانی آنها منجر می شود. هیچگونه بنیانی در پزشکی ندارد و همه اش ضرر است. شما وقتی از این مردم می پرسید که دلیل شما برای اینکار چیست، به چیزی مگر خرافات نمی رسید. شما می توانید با علم‌گرا شدنتان، جلوی این حماقت ها و بدبختی ها را بگیرید و باعث شوید خود و بقیه مردم تصمیمات علمی‌ای بگیرند.

چطور علم‌گرا شوم؟

برای علم‌گرا شدن دیدگاهتان را بدینگونه تصحیح کنید:

احتمالا علم تنها وسیله برای توضیح و پیش‌بینی دنیاست و روش‌های دیگر خرافه اند.

شاید این جمله متعصبانه و کوته‌فکرانه به نظر برسد. شیعه ها و داعشی ها هم همین را راجع به برداشت خاص خودشان از اسلام می گویند و تاکید می کنند دین اسلام تنها دین برحق است. ولی آن ها برخلاف علم‌گرایان هرگز کلمه «احتمالا» را به کار نمی برند! هیچگاه نمی گویند احتمالا اسلام برحق است. شما به مسجد محله‌تان بروید و با لحن جدی بگویید «دین اسلام احتمالا بر حق است». همه برسرتان می ریزند و چنان ارشادتان می کنند که اگر زنده ماندید دیگر هیچگاه از کلمه احتمالا استفاده نخواهید کرد! علم‌گرایان کلمه «احتمالا» را به کار می برند چون اگر زمانی روش هایی خارج از علم پیدا شدند که توان توضیح و پیش‌بینی بهتر دنیا را داشته باشند، نظرات خود را تصحیح می کنند.

در بالا در تعریف دیدگاه علم‌گرایانه گفتیم که روش‌های غیرعلمی خرافه اند. اما آیا این کوته‌فکری نیست که همه‌ی روش های غیرعلمی را برای فهم و پیش‌بینی جهان، خرافه بدانیم؟ مثلا مراقبه (مدیتیشن)، هنر و عشق، خرافه و بی‌ارزش هستند؟ جواب هم خیر و هم بله است! بستگی دارد چگونه از اینها استفاده کنیم. هنر، عشق و شور اشتیاق موتور محرکه ی علم‌اند و از جهات مختلفی مانند علم اعصاب، زیست‌شناسی مولکولی و زیست‌شناسی فرگشتی تحت پژوهش اند. اما اگر کسی از این موضوعات بدون آزمایش بخواهد استفاده کند و ادعایی در مورد دنیا کند، آنگاه این خرافه است. اگر روش عشق و حال را بپذیریم، سنگ بر سنگ بند نمی‌شود و دوباره مجبوریم هر چرت و پرتی را که گفتند بپذیریم چون فلان کس با آن عشق می کند. مثلا از گذشته، نور سفید نماد پاکی و خلوص بوده است و شعرا و هنرمندان، ارادت خاصی به آن داشتند و از این نماد در آثارشان استفاده می کردند. وقتی ایزاک نیوتون با عبور نور سفید از منشور کشف کرد که در واقع نور سفید از ترکیب طیف گسترده ای از رنگها به وجود آمده و خالص نیست، شعرا و هنرمندان عصبانی شدند. گوته شاعر برجسته آلمانی، چنان برآشفت که مقالاتی بر پایه احساسات، عشق و زیبایی درباره نور و رنگ نوشت و ادعاهای زیادی کرد که غلط و خرافه از آب درامدند. ما به عنوان علم‌گرا از خواندن آثار گوته لذت می بریم ولی نمی توانیم آن ها را به عنوان یک ابزار برای ساخت لیزر یا صفحه نمایش تلویزیون استفاده کنیم. جالب است بدانید به خاطر همین عصبانیت ها، کش مکش ها و احساسات قوی درباره ماهیت رنگ و نور، افراد بیشتری شوراشتیاق پیدا کردند درباره آن تحقیق کنند. یعنی همانطور که گفتم، هنر، عشق و احساسات محرک پیشرفت علم شدند1.

علم‌گرا شدن، خردمندانه ترین تصمیم است و تاثیرات بسیار ژرف و بی شماری روی زندگی شما و جامعه می گذارد. برای علم‌گرا شدن، این اقدامات و خصوصیات را تقویت کنید:

  1. شک‌گرا شوید. شک داشتن در همه چیز یکی از مهمترین قدم های شما برای علم‌گرا شدن است. یعنی همیشه باید به ذهن خودمون اجازه بدیم که اگر شواهد جدیدی برای رد یا اثبات ادعایی بود، آن را بررسی کنیم. حتی اگه روزی شواهدی علیه علم‌گرایی کشف شد، باید این احتمال را بدهیم که علم‌گرایی ممکن است نادرست باشد و باید به دنبال روش های بهتر و کاملتری برای توضیح دنیا باشیم. تاریخ علم پر است از شواهد جدید و باطل شدن نظریه ها. مثلا تئوری مکانیک نیوتونی را در نظر بگیرید. این یک تئوری علمی بود. قوانین حرکت  و جاذبه نیوتون در زمان خودش انقلابی بودند. دانشمندان با کمک این قوانین توانستند سیستم های مکانیکی ای مانند موتورها و وسایل نقلیه طراحی کنند و نیروهای وارد بر ساختمان ها، پل ها و کشتی ها را محاسبه کنند تا از ایمنی و پایداری شان مطمئن شوند. حدود دو قرن گذشت. دانشمندان کم کم پدیده های دیدند که نمی توانستند با این قوانین توجیه کنند. از آنجا که دانشمندان شک گرا هستند و همیشه جایی برای نادرست بودن اعتقاداتشان می گذارند، به صحت قوانین نیوتونی شک کردند. آزمایشات و مشاهدات بیشتر معلوم شد که قسمت هایی از مکانیک نیوتونی در شرایطی خاص مانند سرعت های بالا یا میدانهای گرانشی قوی، خطای زیادی دارند. بالاخره، نظریه نسبیت عام و خاص اینشتین و نظریه مکانیک کوانتومی جای مکانیک نیوتونی را گرفت1. حالا فرض کنید که مردم زمان نیوتون می خواستند مثل ملایان و دینداران رفتار کنند. بعد از آنکه مجابتان کردند قوانین مکانیک نیوتونی بهترین و تنها قوانین درست هستند، سر آلتتان را می زدند (اگر مذکر هستید). بعد مجبورتان می کردند از صبح تا شب، ده ها بار بر درستی این قوانین فریاد بزنید. اگر هم با مشاهده پدیده هایی تصمیم گرفتید به این قوانین بی اعتقاد شوید، سر خودتان را می زدند.
    خوشبختانه، دانشمندان شک‌گرا هستند و مانند آخوندها رفتار نکردند و جایی برای غلط بودن قوانین نیوتون گذاشتند. به همین دلیل علم پیشرفت کرد و امروزه می توانیم پدیده های بیشتری را به وسیله نظریه های جدیدتر توضیح دهیم. لطفا دقت کنید که هنوز هم شک زیادی به قوانین انیشتین و مکانیک کوانتومی هست و اینها نیز احتمالادر آینده با نظریه های عام تر و دقیقتر عوض خواهند شد. پس دیدید اگر ما در درستی نظریه ای هیچ شکی نداشته باشیم (صددرصد یقین)، نمی توانیم علم‌گرا باشیم. چون اگر دلایلی پیدا شد که آن نظریه را باطل کند، ما آن را قبول نخواهیم کرد. حتی به آن گوش هم نخواهیم داد چون گوش و چشممان مانند طالبان و داعشی ها بسته و کور شده.
  2. ذهنتان را پرسشگر کنید. وقتی خبری می شنوید، چیزی می بینید یا اتفاقی می افتد تا می توانید سوال کنید. سوال های مختلف کنید و از کلمات «چرا» و «چطور» استفاده کنید. دنبال نظرهای متضاد بگردید تا دید شما گسترده گردد. مثلا برای خرید انگشتر به بازار رفته اید و دوستتان به شما توصیه می کند، انگشتر عقیق بخرید چون انگشتر عقیق خاصیت‌های درمانی و حفاظتی دارد. شما چه می کنید؟ اگر یک ذهن پرسشگر داشته باشید سوال می کنید که چرا خواص درمانی دارد؟ بپرسید چطور یک سنگ که حتی با بدن تماسی ندارد و فلز انگشتر آن را احاطه کرده می تواند خواص درمانی بر بدن داشته باشد؟ بعد می توانید به یک پزشک زنگ بزنید و از او بپرسید. کسی را پیدا کنید که نظر متضاد داشته باشد و از او بپرسید چرا اینگونه فکر می کند. بسیاری از مردم بدون هیچگونه پرسشی قبول می کنند انگشتر عقیق خواص درمانی و حفاظتی دارد. حتی در مورد علم‌گرایی هم همین کار را بکنید. بگردید و کسانی را پیدا کنید که مخالف علم‌گرایی اند و نظر آنها را بپرسید. داشتن ذهن پرسشگر تنها به معنی پرس و جو کردن از افراد نیست بلکه به معنی گشتن برای جواب در منابع اطلاعاتی مانند اینترنت هم هست. مثلا می توانیم در اینترنت راجع به خواص سنگ ها جستجو کنیم. آیا هروب سایتی قابل اعتماد است؟
  3. به منابع علمی معتبر (مقالات داوری شده) رجوع کنید. برای تصمیم گیری یا یافتن پاسخ، به غیر از افراد، از اینترنت و کتاب ها هم باید استفاده کرد ولی اینها پر هستند از اطلاعات ضد و نقیض و غیرعلمی زیرا که هرکس می تواند نظراتش را در کتاب، وبلاگ، وب سایت یا شبکه های اجتماعی بنویسد (که اتفاقا امر خوبی و نشاندهنده آزادی ست.) مثلا اگر به دنبال این هستید که بفهمید خودارضایی چه اثراتی بر روی سلامت شما دارد، سری به اینترنت یا کتاب های بهداشت جنسی جوانان در ایران بزنید. کتاب های موجود در ایران و بعضی از وب سایت های فارسی خواهند گفت خودارضایی یک مرگ تدریجی ست! چشمان شما ضعیف یا حتی کور می شود، موهایتان می ریزد، تناسب اندام را از دست می دهید، بی ریخت (!) و نازا می شوید و حتی کف دست شما مو در می آورد (!). متاسفانه وب سایت بعضی از پزشکان ایرانی هم کم وبیش این ادعاها را مطرح کرده اند. اگر کامنت های این وبسایت ها راخوانده باشید، می بینید که نوجوانان و جوانان بسیاری این نوشته ها را باور می کنند و مضطرب و گاه وحشت زده می شوند (ای کاش آنها می دانستند چگونه به منابع علمی معتبر رجوع کنند). بعد از سالها، کم کم وب سایتهای فارسی زبانی پیدا شدند که برخلاف این دیدگاه نوشته بودند. مثلا می گویند خودارضایی زیانی ندارد و یا حتی برای بدن و روان مفید است. اینها اطلاعات ضدونقیضی هستند. بالاخره کدام درست است؟ راه حل، جستجو در منابع علمی مانند وب سایت انجمن روانپزشکان انگلستان یا آمریکا یا وب سایت سازمان بهداشت جهانی ست. این منابع بدون آنکه وارد جزئیات پیچیده آزمایش و اصطلاحات پزشکی شوند، مطالب علمی مربوطه را توضیح می دهند (البته شما برای خواندن آنها نیاز به دانستن زبان انگلیسی دارید.) خیلی از مواقع این منابع کافی نیستند و یا جزئیات کافی برای پاسخ سوالات شما ندارند. اگر از نتیجه جستجویتان راضی نیستید، مرحله بعدی، جستجو در مقالات علمی داوری شده (peer-reviewed papers) است. خواندن این مقالات نه تنها به مهارت بالایی در انگلیسی نیاز دارد، بلکه شما باید درک بالاتری از مسایل علمی داشته باشید. اینها مقالاتی هستند که نتایج آزمایش دانشمندان را در موضوع مربوطه گزارش کرده اند. مثلا 100 پسر و دختر بین 18 تا 35 سال را در نظر گرفته اند و از آنها در مورد تعداد خودارضایی شان در هفته سوال پرسیده اند و پارامترهایی مثل قدرت بینایی، میزان باروری، قد و … به دفعات طی سالهای متمادی اندازه گیری کرده اند. سپس نتایج را بین کسانی که خودارضایی نداشته اند یا کم داشته اند، کسانیکه متوسط داشته و کسانی که خیلی خودارضایی می کرده اند مقایسه می کنند. نه تنها نویسنده این مقالات باید روش های علمی جمع آوری و آنالیز داده ها را رعایت کنند بلکه در آخر، چندین دانشمند دیگر – که به آنها هیئت داوران می گویند – مقاله را قبل از چاب مرور کنند و اشتباه ها و ناکاستی های آن را به نویسنده مقاله بیان کنند. نویسنده باید اشکالات را کم و بیش برطرف کند و دوباره برای هیئت داوران بفرستد. اگر هیئت داوران راضی شد، آنگاه مقاله چاپ می شود. پاسخی که از خواندن این مقالات به سوالتان می گیرید بسیار ارزشمند است. در مورد خودارضایی، مقالات علمی داوری شده نشان میدهند نه تنها ضررهای گفته شده، کاملا مهمل هستند بلکه خودارضایی مزایایی هم دارد.
  4. انگلیسی یاد بگیرید. همانطور که در بالا اشاره کردیم، اکثر دانشمندان نتایج تحقیقات خود را به زبان انگلیسی منتشر می کنند و شما به عنوان یک علم‌گرا با یادگرفتن زبان انگلیسی می توانید (و لازم است) به این منابع دست اول دسترسی یابید. متاسفانه منابع فارسی ناقص، غلط و گاهی مغرضانه ترجمه شده اند. ترجمه اکثر منابع علمی هم در فارسی اصلا وجود ندارد. معمولا سالها می گذرد تا کسی منبع علمی مهمی را به فارسی ترجمه کند.
  5. رویکرد آزمایش‌گری داشته باشید. در تصمیم گیری هایی که سردوراهی قرار می گیرید یا اطلاعات کافی ندارید، اگر امکان دارد آزمایش کنید. مثلا می خواهید برای دانشگاه انتخاب رشته کنید ولی نگران هستید از آن رشته خوشتان نیاید. مثلا نمی دانید رشته برنامه نویسی کامپیوتر را انتخاب کنید یا مهندسی مکانیک. رویکرد آزمایش‌گری یعنی اینکه مثلا به مدت یک ماه چند پروژه ی برنامه نویسی انجام دهید. برای ماه دوم چند پروژه ی مکانیک انجام دهید بعد ببینید از کدام بیشتر خوشتان آمد. احتمالا در آینده از کار کردن در آن رشته بیشتر خوشتان خواهد آمد(البته فاکتورهای دیگر هم – مثل  درآمد – را   در انتخاب رشته در نظر بگیرید). مثال دیگری می زنم. می خواهید تصمیم بگیرید آیا با فلان کس شرکت استارتآپ (نوپا) بزنم یا نه. بهترین کار این است که آزمایش کنید. قبل از تاسیس شرکت و کاغذبازی های حقوقی، یک پروژه مشترک کوچک و کوتاه با آن فرد انجام دهید. ببینید طرز رفتار و پایبندی او چطور است. آیا واقعا وقت می گذارد و پایبند هست؟ در هنگام اختلاف نظر خونسردی خود را حفظ می کند یا پرخاشگر است؟ همین آزمایش کوچک به شما کمک می کند که آیا می توانید این فرد را به عنوان بنیانگذار مشترک شرکت و همکار انتخاب کنید یا خیر.
  6. برای هیچ کس و هیچ چیز قداست قائل نشوید.  منظور من از قداست در اینجا یعنی احترام شدید قائل شدن برای چیزی یا کسی ،آنچنان که تعصب ایجاد کند و ذهن ما را برای پرسشگری و نقد ببندد. مثلا بسیاری از فارسی زبانان برای ابن سینا قداست قائل می شوند به طوریکه انتقاد از اعتقادات و روش های غلط ابن سینا آنها را عصبانی می کند. مسلمانان نیز برای امام رضا قداست قائل می شوند و این باعث می شود نتوان در فضای باز، کتاب طب الرضا را که گفته های بسیار زیان باری دارد، نقد کرد. قداست افراد به دینداران محدود نمی شود. در اروپای پس از رنسانس هم مردم سالها به خاطر قداست جالینوس – که از معروف ترین پزشکان یونان قدیم بود – حاضر به پذیرش سیستم گردش خون در بدن نشدند و حتی گفتند حاضریم با جالینوس اشتباه کنیم ولی با آندریاس وسالیوس درست نباشیم (او سیستم گردش خون را به درستی کشف کرد و نشان داد جالینوس اشتباه می کند).
  7. انواع سَفسَطِه (مُغالِطِه) را تشخیص دهید. سیاستمداران، دینداران و مردم عادی عامدانه یا بی‌غرض سفسطه می کنند. مثلا بعضی دینداران می گویند «خداوند وجود دارد زیرا قرآن می‌گوید او وجود دارد، و کتاب قرآن درست است زیرا کلام خداوند است.» این نوع سفسطه به استدلال دایره ای معروف است.  انواع دیگری از سفسطه وجود دارد که تشخیص آنها مشکل تر است. مثلا نوعی از سفسطه هست که من آن را «توهم علیت» می نامم. وجود دارد. «همبستگی، علیت نیست» وجود دارد که حتی دانشمندان را به اشتباه می اندازد. اینکه دو چیز با هم اتفاق بیفتند، به این معنی نیست که یکی باعث دیگری شده است. مثلا افزایش فروش بستنی و افزایش آمار غرق شدن در آب هر دو با هم اتفاق می افتد ولی بستنی خوردن باعث غرق شدن در آب نمی شود. آمار هردو با هم بالا می رود چون مردم در تابستان بیشتر بستنی می خورند و مردم در تابستان بیشتر در رودخانه ها و دریاها شنا می کنند و در نتیجه احتمال غرق شدن آنها بیشتر است. در بعضی موارد این سفسطه بسیار مرگبار بوده است. مثلا اولین نشانه های بیماری اوتیسم در بچه ها چند ماه بعد از زمان زدن واکسن ام.ام. آر پدیدار می شود. این همبستگی زمانی باعث شده بود که دانشمندی به اشتباه فکر کند این واکسن علت بیماری اوتیسم است. بعد از چاپ مقاله، متاسفانه میلیون ها پدرومادر در سرتاسر جهان نه تنها واکسن ام.ام. آر بلکه از زدن هر گونه واکسنی به بچه های خود جلوگیری کردند!  ده ها هزار نفر از این بچه ها به خاطر نزدن واکسن، بیماری های مختلفی گرفتند، مردند یا کر و کور به دنیا آمدند. با شناخت انواع سفسطه می توانید جلوی این همه بدبختی برای خودتان و دیگران را بگیرید.
  8. شهامتِ «نمی دانم» گفتن را پیدا کنید. به عبارتی دیگر، یاد بگیرید که «نمی دانم» هم پاسخی قابل قبول است. گفتن نمی دانم باعث می شود کمتر حدس های الکی بزنیم. حدس های الکی احتمال خرافه‌گویی را بالا می برد.

آیا علم‌گرایی با دین سازگار است؟

بعضی مردم اعتقاد به وجود خدا دارند (یک موجود همه‌دان، همه‌توان و همیشه حاضر) و بعضی دیگر وجود چنین خدایی را محال و غیرممکن می دانند. از آنجا که برای وجود خدا شواهد علمی وجود ندارد، علم‌گرا به آن اعتقادی ندارد و خداناباور است. اگر بتوانیم وجود خدا را تست کنیم و جواب تست هم مثبت بود و قدرت پیش‌بینی هم می داد، آنگاه علم‌گرا باید به خدا اعتقاد داشته باشد همانگونه که به نظریه فرگشت یا نظریه مکانیک کوانتوم اعتقاد دارد. از آنجا که علم‌گرا خداناباور است، به اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی اعتقادی ندارد. علم‌گرا به ادیان دیگری هم که خدای یگانه ندارند (مانند شینتو در ژاپن یا تائو در چین) اعتقادی ندارد چون آنها هم مانند پیروان ادیان ابراهیمی از رجوع به کتاب های مقدسشان برای استدلال استفاده می کنند که عملی خرافی و سفسطه است.

آیا با علم‌گرایی همه چیز خوب و گل‌ و بلبل می شود؟

خیر! علم‌گرایی کافی نیست! یک قاتل هم می تواند علم‌گرا باشد (و متاسفانه چنین قاتلی می تواند بسیار خطرناک باشد). در مقاله ی بعدی توضیح مفصلی به این سوال خواهم داد. منتظر بمانید و نظراتتان را برایم بفرستید.

پاورقی:

  1. به مقاله «اول تخم بود» رجوع کنید. [↩︎]