برای علمگرا شدن، باید تلاش کنید تفاوت علم و خرافه را تشخیص دهید. این داستانی که برایتان خواهم گفت، شما را برای مقابله با سفسطه های آخوندها، دینداران و روشنفکران دینی آماده می کند. نظریه فرگشت (evolution) از همان ابتدای ظهورش، زخم بزرگی بر پیکره دین وارد کرد. ولی گذران سالها کم کم باعث فراموشی این جنجال از ذهن مردم عامه آمریکا شد تا اینکه در اوایل قرن بیستم، اتفاقاتی افتاد که خشم دینداران را شعله ور کرد و باعث باز شدن زخم فرگشت شد. اوایل قرن بیستم، دهه 1920 در آمریکا بود. جنگ جهانی اول به تازگی پایان یافته بود و پیشرفت های علمی و فناروی به سرعت زندگی مردم رو تغییر می داد. زندگی مردم آمریکا از یک زندگی روستایی و کشاورزی به یکی زندگی مدرن شهری تغییر می یافت. برای اولین بار رادیو، ماشین لباسشویی، جارو برقی و اتوبرقی به خانه ها آمد. کارخانجات زیادی از اتومبیل سازی گرفته تا تولید رب گوجه قوطی با تولید انبوه در شهرها ساخته شدند. این کارخانجات نیاز به نیروی کار بسیار زیادی داشتند. در نتیجه مردم، گروه گروه از روستاها به شهرها مهاجرت می کردند. مردان و زنان جوانی که به شهرها آمده بودند، به جای رفتن به کلیسا، به سینما، کافه ها و سالن های رقص می رفتند. مردمی که قبلا در کلیساهای روستایشان خبرهای روز رو دریافت می کرد، الان دیگر به اختراع جدید - رادیو - گوش می دادند. این تغییرات شگرف در سبک زندگی مردم باعث کم شدن اعتقادات دینی، کم شدن کلیساروها و در نتیجه کاهش درآمد و قدرت کلیساها می شد. این تغییرات دینداران مسیحی را بسیار عصبانی می کرد. آنها شروع کردند به مخالفت و گیر دادن به چیزهایی که باعث دور شدن مردم از کلیساها میشد. مثلا رقص و موسیقی جاز را شیطانی خواندند (مقایسه کنید با واکنش آخوندها در برابر موسیقی، دوش آب و اینترنت). در این زمان بود که آنها دوباره گیر دادند به فرگشت. اما این بار آنچنان فشار آوردند که توانستند آموزش فرگشت را تا 40 سال در بعضی از ایالات آمریکا ممنوع کنند! (ببنید اگر ما علم گرایان مبارزه نکنیم دینداران چقدر می توانند به آموزش و پیشرفت علم صدمه بزنند).
همانطور که احتمالا می دانید، جدایی دین از سیاست (که به آن سکولاریسم می گویند) جز قانون اساسی آمریکاست. ولی از آنجا که تعداد و قدرت مذهبی ها در جامعه آمریکایی زیاد بود، این قانون نادیده گرفته و نقض می شد. به همین دلیل هم بود که دینداران توانستند چنین قوانین ضدعلمی ای را تصویب کنند.
Scopes “Monkey” Trial (1925)
با گذشت سالها و افت اعتقادات مذهبی و گسترش علم در بین آمریکایی ها، بالاخره با تلاش معلمان طرفدار علم و گروه های مدافع آزادی بیان، آموزش فرگشت آزاد شد. از طرف دیگر، آموزش مفاهیم دینی مانند آفرینش در کلاس های علمی (مانند زیست شناسی) در مدارس عمومی که با پول دولت اداره می شوند، ممنوع شد. این ممنوع شدن به خاطر یکی از قوانین اساسی آمریکاست که مربوط به جدایی دین از سیاست است (یعنی حکومت نباید هیچ دینی را ترویج دهد). این دو مسئله باعث شعله ور شدن خشم دینداران در آمریکا شد. شکست های پی در پی آنها در دادگاه ها باعث شد دست به دامن «روشنفکران دینی» شوند و حیله ای بیاندیشند. روشنفکران دینی، چه مسلمان و چه مسیحی، تخصص خاصی در بسته بندی خرافات و خزعبلات پوسیده ی دینی در پوشش زرق و برقدار مد روز دارند. آنها آمدند ایده آفرینش را در غالب یک تئوری به ظاهر علمی بیان کردند و اسم آن را (به غلط) گذاشتند «تئوری طراحی هوشمند». سپس کتابی به ظاهر آکادمیک برای دانش آموزان سطح دبیرستان نوشتند که ایده مذهبی آفرینش (خلقت) را با زبان ظاهرا علمی و به دور از اصطلاحات رایج مذهبی توضیح می داد. در نوشتن آن، کلمات مذهبی را با جایگزین غیرمذهبی عوض کردند. مثلا به جای کلمه «خدا» از کلمه «طراح هوشمند» استفاده کردند. به جای کلمه «آفرینش» ، کلمه «طراحی» را نوشتند ( پاورقی 1). با این حقه، حالا می توانستند به مدارس و دادگاه ها بروند و بگویند آموزش تئوری طراحی هوشمند هیچ ربطی به دین ندارد و مخالف با قانون اساسی آمریکا نیست. تعدادی از معلمان دیندار زیست شناسی هم شروع کردند به تدریس این (به ظاهر) تئوری! بعضی دیگر در کنار تئوری فرگشت، طراحی هوشمند را هم درس می دادند و به دانش آموزان می گفتند فرگشت نمی تواند به خودی خود اتفاق افتاده باشد.
حالا ببینیم این به اصطلاح «تئوری طراحی هوشمند» چیست. بگذارید برای راحتی، مدافعان طراحی هوشمند را آفرینشگرا (خلقتگرا) بنامیم. آفرینشگراها اینگونه آن ایده را تعریف می کنند:
تئوری طراحی هوشمند یک تئوری علمی ست که بر این باور است که ویژگیهای خاص جهان و موجودات زنده به بهترین وجه توسط یک طراح هوشمند توضیح داده میشوند، نه یک فرآیند غیرمستقیم مانند انتخاب طبیعی. +
آفرینشگراها استدلال های زیر را می آوردند:
آنها ادعا می کردند در بدن بعضی از موجودات زنده، سیستم هایی وجود دارد که نمی توانند به وسیله فرآیند فرگشت به وجود آمده باشند. آنها تاژک باکتری ای.کلای را مثال می زدند (عکس را ببینید) این تاژک از اجزای متعددی مانند استاتور، رتور، رشته، قلاب و اجزای دیگر تشکیل شده است. آنها ادعا می کردند که این سیستم، پیچیدگی کاهش ناپذیر دارد یعنی نمی توان پیچیدگی این سیستم را با برداشتن قطعه ای از آن، کاهش داد و هنوز امید داشت این سیستم به کار خود ادامه دهد. اگر حتی یکی از اعضای این سیستم نباشد، سیستم کار نمی کند. سیستمی که کار نکند به درد نمی خورد و فرآیند فرگشت آن را نمی سازد. از آنجایی که در فرآیند فرگشت، سیستم ها به تدریج زمان و قطعه قطعه ساخته می شوند، پس این سیستم نمی تواند به وسیله فرگشت ساخته شده باشد. در نتیجه، تاژک، ساخته ی طراح هوشمندی ست.
تاژک باکتریایی bacterial flagellum
از دیگر پیچیدگیهای کاهشناپذیری که آفرینشگراها بر می شمردند، پدیده لخته شدن خون بود. مولکول های زیادی در پدیده لخته شدن خون نقش دارند. هرکدام از آنها در انسان نباشد، خونریزی بسیار شدید خواهد بود. آنها می گفتند که فرگشت نمی تواند همچین سازکار پیچیده ای را ایجاد کرده باشد. پس طراح هوشمندی آن را آفریده.
تمرین علمگرایی:
• الف. با فرض اینکه شما تخصصی در علم فرگشت ندارید، چگونه به چالش «پیچیدگی های کاهشناپذیر» جواب می دهید؟ • ب. آیا ندانستن چگونگی بوجود آمدن این پیچیدگی ها، باید ذهن ما را به سوی طراح هوشمند ببرد؟ آیا هروقت چیزی را در طبیعت ندانستیم یا نفهمیدیم باید سریعا بگوییم خدا کرده؟
جواب تمرین:
الف. اولین جوابی که می توانیم در پاسخ به چالش پیچیدگی کاهشناپذیر بدهیم این است که طرز برخورد (روش) طرفداران ایده طراحی هوشمند، علمی نیست. از یک طرف آنها ادعا می کنند که روش آنها علمی ست و از طرف دیگر بدون آزمایش و بدون همکاری با سایر دانشمندان ادعا می کنند فرآیند فرگشت، توضیحی برای فلان و فلان پدیده ندارد. آنها ادعای خود را در مجلات علمی منتشر نکرده اند. آنها نرفتند آزمایش کنند که ببینند آِیا سیستم تاژک باکتریایی کاهشناپذیر هست یا نه. فقط حدس زدند و بعد نتیجه گیری کردند. باید آزمایش می کردند که برداشتن قطعاتی از این موتور مولکولی آن را کاملا خراب یا بدردنخور می کند یا خیر. ب. خیر، ندانستن چگونگی بوجود آمدن این پیچیدگی ها (تاژک باکتریایی، سیستم لخته خون) نباید ذهن یک علمگرا را به سوی یک طراح هوشمند ببرد زیرا این طرز فکر، مسئله را حل نمی کند. توضیح نمی دهد چگونه طراح هوشمند تاژک باکتریایی را طراحی کرده و مهمتر آنکه توضیح نمی دهد خود آن طراح هوشمند چگونه موجودی ست و چگونه بوجود آمده. خود طراح هوشمند یک پیچیدگی کاهشناپذیر است و طبق همان استدلال باید به این نتیجه رسید که یک طراح هوشمند دیگر آن طراح هوشمند اولی را طراحی و خلق کرده. این مسئله تا بینهایت ادامه می یابد.
خب حالا که تمرین علمگرایی کردیم و مهارتمان بالا رفت، برگردیم به بقیه داستان تا ببینیم دانشمندان علم فرگشت چه جوابی داشتند. دانشمندان شروع کردند به آزمایش و تحقیق بر روی تاژک باکتریایی تا ببینند چگونه توانسته با فرآیندهای فرگشتی بوجود بیاید. برای اینکار آنها شروع کردند به برداشتن قطعاتی از تاژک تا ببینند چگونه فرگشت ممکن است چنین موتوری پدید آورده باشد. آنها نه یک قطعه بلکه 40 قطعه از این موتور مولکولی را برداشتند. می دانید به چه رسیدند؟ به یک آمپول باکتریایی! این آمپول باکتریایی در انواع دیگری از باکتری های پیدا شده است. جالب تر آنکه آن باکتری ها از این آمپول باکتریایی برای تزریق سم به داخل سلول های بدن حیوانات استفاده می کنند. دم تاژک (قسمت دراز آن) در داخل باکتری ها برای نقل و انتقال مواد به کار می رود. فرآیند فرگشت با مخلوط کردن مولکول آمپول با مولکول دم تاژک - که هر کدام کاربردهای جداگانهای داشته اند - مولکول تاژک را ساخته است.( منبع) در مورد انعقاد خون هم باید گفت که برخلاف گفته آفرینشگراها، با برداشتن چندین مولکول از فرآیند انعقاد خون، بازهم خون در حیوانات دیگری مانند پافرفیش PUFFER FISH لخته می شود. پس ادعای کاهشناپذیر بودن پیچیدگی این فرآیند غلط است. (منبع).
طرفداران طراحی هوشمند ادعا می کنند که پدیده هایی که هم پیچیده (دارای اجزای زیاد) هستند و هم مشخص (الگوی قابل شناسایی)، نیاز به طراح هوشمند دارند. چون احتمال به وجود آمدن شانسی آنها بسیار کم است. مثلا فرض کنید یک قطعه شعر را ببینید. هم پیچیده است (حروف الفبای زیادی دارد) و هم مشخص است (ترتیب حروف الفبای به کار رفته در آن قطعه شعر، الگوی خاصی دارد و شعر معنی می دهد). در نتیجه، این شعر طراحی هوشمند دارد. از نظر طرفداران طراحی هوشمند، بسیاری از پدیده های زیستی نیز مانند دی.ان.ای، فتوسنتز، دستگاه گوارش و چشم پیچیدگی مشخص دارند و نمی توانند شانسی به وجود آمده باشند. آنها برای توضیح منظور خود، پیچیدگی ساعت را مثال می زنند. می گویند همانطور که یک ساعت را موجودی هوشمند – انسان – طراحی کرده، پس پیچیدگی های دیگر را هم یک طراح هوشمند طراحی کرده.
اگر دقت کنید می بینید این استدلال در واقعا همان «برهان نظم» است که برهانیست قدیمی که به وسیله یک روشنفکر دینی با یک بسته بندی جدید و دهن پرکن دوباره به خورد مردم داده شده. برهان نظم به طور خلاصه می گوید وجود نظم نیازمند ناظم (نظم دهنده) است. نظم در جهان ما وجود دارد پس باید ناظمی هم وجود داشته باشد. این برهان برای مردم بسیار جذاب و متقاعدکننده ست. اگر شما برگردید به خانه و ببنید اتاقتان که قبلا به بینظم و بههمریخته بود، حالا تمیز و مرتب شده، چه خواهید گفت؟ آیا خواهید گفت خودبهخود مرتب شده؟! بارها دیدهام حتی افراد غیرمذهبی هم با شنیدن این برهان به فکر فرو می روند و می گویند حتما باید خدایی (ناظمی) باشد که این همه نظم پیچیده را در کهکشان ها و موجودات زنده بوجود آورده باشد.
قبل از اینکه من توضیح دهم چرا برهان نظم، غلط است و نیازی به وجود یک طراح هوشمند (ناظم) نیست، خودتان فکر کنید و ببینید می توانید جوابی برایشان بیاورید؟ برای این کار لطفا سعی کنید به تمرین های زیر پاسخ دهید.
تمرین علمگرایی: الف. فرض کنید که شما با نظریه فرگشت آشنا نیستید ولی علمگرا هستید. چگونه به چالش «پیچیدگی های مشخص» جواب می دهید؟ ب. اگر با نظریه فرگشت آشنا هستید، چگونه به چالش «پیچیدگی های مشخص» جواب می دهید؟ آیا به وجود آمدن چشم با آنهمه پیچیدگی و اجزای مختلف می تواند کاملا اتفاقی باشد و مثلا یکدفعه در گوشه ای از طبیعت، خاک و آب و هوا روی هم ریخته شود و از آسمان هم جرقه ای زده شود و یک چشم به وجود آید؟
جواب تمرین ها:
الف. استدلال وجود پیچیدگی های مشخص یا همان برهان نظم، بعضی از خصوصیات استدلال علمی را دارد. برای مثال، سعی می کند بر طبق شواهد باشد. برای اینکار به ساختارهای زیستی ای مانند دی.ان.ای، فتوسنتز و چشم اشاره می کنند و آن ها را با وسایل ساختهی بشر مقایسه می کند. این استدلال، مانند فرضیه های علمی، پیشبینی هم می کند. می گوید اگر جایی بینظمی وجود داشته باشد، نمی تواند نظم خودبهخود در آن به وجود آید. خوبی این استدلال این است که می توانیم ادعایش را تست کنیم. اگر بتوانیم آزمایشی انجام دهیم که در یک سیستم، بینظمی باشد و بعد بدون نیاز به دخالت طراحی هوشمند، نظم ایجاد شود، توانسته ایم فرضیه را رد کنیم. یک آزمایش جالب که ادعای برهان نظم را رد می کند فرآیند تشکیل کریستال هاست. برای انجام این آزمایش آرام آرام در آب داغ آنقدر نمک بریزید و به هم بزنید که دیگر نمکی در آن حل نشود. بعد محلول نمک را در جایی گرم با هوایی خشک بگذارید تا به آرامی تبخیر شود. در این حالت، محلول آب نمک بی نظم است. مولکول های نمک در بین مولکول های آب پخشوپلا هستند، مانند یک اتاق نامرتب. یعنی هیچ ساختار مشخصی ندارد و چیزی در آن دیده نمی شود که نشاندهنده یک طراحی باشد. دست به محلول نزنید و آن را به حال خود رها کنید. کمکم در سطح محلول کریستال هایی خودبهخود تشکیل می شود. این کریستال ها با گذشت چند روز بزرگ و بزرگتر می شوند و به اشکال زیبایی در می آیند. در این مرحله می توان گفت که ساختار منظمی در یک سیستم بی نظم بدون دخالت کسی به وجود آمده. این آزمایش ادعای برهان نظم را که می گوید به وجود آمدن نظم نیازمند ناظم/طراح است، رد می کند. مشکل بزرگ دیگری که برهان نظم دارد، این است که خودش را نقض می کند. ابتدا می گوید هر جا که نظم و پیچیدگی مشخص وجود دارد، باید طراحی داشته باشد. بعد می گوید طراح اصلی (نهایی) خود نیاز به ناظم ندارد و خودبخود منظم شده است. یعنی فرض خود را که هر چیز منظمی نیاز به ناظم دارد، نقص کرده.
ب. اگر با نظریه فرگشت آشنا باشیم، می دانیم فرآیند فرگشت تدریجی ست و نمی تواند چشم را یکدفعه به وجود آورده باشد. دانشمندان هیچگاه ادعا نکرده اند که با مخلوط کردن خاک، آب، هوا و رعدوبرق از آسمان، موجوات زنده یکباره ایجاد شدهاند! این ادعا همیشه توسط کسانی که درکی از فرگشت ندارند عنوان شده. آخوندها و کشیشان هم از این برداشت غلط بسیار خوششان می آیند چون مردم عامه با شنیدن آن، نظریه فرگشت را غیرقابل قبول می پندارند. یادم هست استاد فیزیولوژی ما که فردی بسیار مذهبی بود، چنین برداشت غلطی را از نظریه فرگشت به دانشجویان ارائه کرد تا بگوید تئوری فرگشت غلط است و متاسفانه دانشجویان هم سر تاکید را پایین آوردند. از شدت نادانی این پزشک شوکه شدم. فرگشت، تاریخ زیستشناسی ست. پزشکی که فرگشت نداند مانند انسانشناسی ست که تاریخ نمی داند. این سوال که چشم چگونه بوجود آمده، از زمان خود داروین مطرح بوده. تحقیقات بسیاری درباره فرگشت چشم انجام شده و کتاب های زیادی جزئیات فرگشت چشم را شرح داده اند. به طور بسیار خلاصه، فرگشت چشم بر می گردد به صدها میلیون سال قبل زمانی که ارگانیسم های تک سلولی ای وجود داشتند که فقط می توانستند روز و شب را از هم تشخیص دهند. این به آن ها کمک می کرد تا خود را برای تغییرات شبانه روز آماده کنند. به مرور زمان، موجودات پرسلولی ای فرگشت یافتند که روی بخشی از سطح آنها سلول های حسگر نور بود. این ها فقط می توانستند روشنایی را تشخیص دهند. بعدا این بخش، فرورفته شد و حفره چشم را بوجود آورد. این تغییر امکان می داد که جانور جهت روشنایی را بیابد ولی هنوز شکل محیط را نمی توانست ببیند. به تدریج، در دهانهی حفره چشم، عدسی پدیدار شد که امکان می داد تصویر دقیقی روی شبکیه نقش ببندد. عدسی، امکان دیدن جزئیات محیط را برای جانور ایجاد کرد. می توانید داستان فرگشت چشم را در مقاله “چشم چگونه به وجود آمد” بخوانید.
طرفداران برهان طراحی هوشمند ادعا می کنند که اگربعضی از ثابت های
فیزیکی جهان (مثل ثابت گرانش)، غیراز مقدار الان آنها بود، جهان به وجود
نمی آمد یا موجودات زنده وجود نداشتند. پس حتما موجود هوشمندی این ثابت ها
را طراحی و تنظیم کرده. تمرین علمگرایی:
با فرض اینکه فیزیکدان نیستید، به نظر شما این استدلال چه ایراد(اتی)
دارد؟
جواب تمرین
هزار تکه کاغذ کوچک درست کنید. روی هرکدام بنویسید «چرا من انتخاب شدم؟». سپس همه تکه کاغذها را درون کیسه ای بریزید و به هم بزنید. حالا بدون اینکه به داخل کیسه نگاه کنید، دستتان را داخل کیسه کنید و یک تکه کاغذ را بیرون بیاورید. روی آن را بخوانید. نوشته است «چرا من انتخاب شدم؟». جواب شما چیست؟ چرا این تکه کاغذ بین آن همه تکه کاغذ دیگر انتخاب شد؟ حتما دلیلی داشته! می دانید چقدر پارامتر باید درست از آب در می آمد که دست شما این تکه کاغذ را انتخاب کند؟ از زاویه مچ و انگشتان شما بگیرتا طول کف دستتان تا مکان نهصد و نود و نه کاغذ دیگر، همه و همه در انتخاب شدن این تکه کاغذ موثر بوده اند. پس حتما دلیلی داشته که این تکه کاغذ انتخاب شده! اگر این تکه کاغذ زنده بود، شاید می گفت حتما دلیلی داشته من انتخاب شدم! حتما کسی این پارامترها را تنظیم کرده که من انتخاب بشم! قضیه ثابتهای فیزیکی تنظیم شده هم مثل این داستان است. بگذارید مثال دیگری در نظر بگیریم. شما که این متن را می خوانید بسیار بسیار خاص هستید. دقیق تر بگویم شما از بین صد و بیست و دو تریلیون و پانصد میلیارد (122,500,000,000,000) نفر انتخاب شده اید! اسپرمی از پدرتان که با تخمکی از مادرتان آمیخته، توانسته رقابت را از بین 350 میلیون اسپرم دیگر ببرد. تخمک مادرتان هم یکی از بین 350 هزار تخمکی بوده که در طول زندگی مادرتان رها شده. هر اسپرم و تخمک دیگری با هم ترکیب شده بوده، شخص دیگری متولد می شد و شما اینجا نبودید. حتما دلیلی داشته که شما به وجود آمدهاید! پارامترهای زیادی در به وجود آمدن شما نقش داشته. مثلا اگر مادر یا پدر شما در آن شب یا روز خاص، حشری نبودند (!)، با هم سکس نمی کردند. اگر مادرتان پریود بود، نیمه دیگر شما که در یکی از اسپرم های پدرتان بود و به هدر می رفت. اگر نیمه تخمک شما یکماه زودتر از تخمدان مادرتان بیرون می آمد شما وجود نداشتید. اگر نیمه اسپرم شما در ته مایع منی پدرتان بود، عقب می ماندید و اسپرم دیگری سینهی تخمک مادرتان را می شکافت و کس دیگری متولد میشد. شاید بیاندیشید که حتما کسی این پارامترها را طراحی و تنظیم کرده که شما به دنیا بیایید! در هردو مثال بالا، هر تکه کاغذ دیگری هم که انتخاب می شد یا هر کس دیگری هم که به دنیا می آمد، باز هم می توانست بگوید «همه پارامترها، ابر و باد و مه و خورشید و فلک طوری تنظیم شده بودند که من انتخاب شوم یا من به وجود آیم. پس حتما کسی بوده که این ها را تنظیم کرده». در واقع همانطور که دیدیم اگر پارامترها تغییر می کرد مثلا دست شما تکه کاغذ دیگری را برمی داشت یا مادرتان در روز دیگری سکس می کرد یا با شخصی به غیراز پدرتان ازدواج می کرد، شخص دیگری متولد می شد. در مورد جهان ما هم همینطور است. نیازی به کسی نیست که پارامترها را تنظیم و طراحی کند که جهان به وجود آید. می توانست جهان دیگری به شکل دیگری با موجودات زنده یا بدون موجودات زنده بوجود آید.
تا اینجا چندین ایراد را به استدلال طراحی هوشمند دیدید. حال بیایید با یک دید ساختاری و بنیادی به موضوع نگاه کنیم. اگر با روشهای تحقیق علمی آشنایی داشته باشید، می دانید که یک ادعا اگر بخواهد علمی باشد باید چک لیست زیر را با موفقیت پاس کند:
به قول ایزاک آسیموف، آفرینشگراها طوری از تئوری حرف می زنند که گویا تئوری خوابیست که پس از بادهگساری بسیار می بینید!
متاسفانه با تمام این اراجیف، هنوز که هنوز است بسیاری از مردم در سرتاسر دنیا به نظریه موهوم طراحی هوشمند اعتقاد دارند و نه تنها باعث کندی پیشرفت علمی و اقتصادی هستند بلکه جنایات وحشتناکی می کنند. مثلا می گویند خدا انسان ها را طوری طراحی کرده که مرد با زن ازدواج کند و بعد می گیرند همجنسگراها را می سوزانند یا سنگسار می کنند. با ترویچ علمگرایی می توانید از این جنایت ها جلوگیری کنید. یکی از کارهایی که می توانید بکنید این است که اگر موقعیت مناسب بود، هرکجا بین دوستان و آشنایان، کسی را دیدید که از فلان پدیده جالب شگفتزده شده و می گوید قدرت خدا را ببین چه خلق کرده یا سبحان الله می گوید، به او بگویید:
” این پدیده هیچ نیازی به طراح هوشمند ندارد؛ نتیجه فرایندهای طبیعی مثل قوانین فیزیک و فرگشت است. اگر مایل باشی، خوشحال میشوم روند علمی شکلگیریاش را با هم مرور کنیم.”
می توانید چگونگی شکل گیری کریستال ها در طبیعت را توضیح دهید که چگونه خودبهخود و بدون نیاز به یک ناظم، منظم می شوند و اشکال هندسی زیبایی ایجاد می کنند. اگر بلد نیستید و نمی دانید چگونه فلان پدیده جالب به وجود آمده، می توانید بگویید:
“من در مورد چگونگی شکلگیری این پدیده اطلاعات دقیق ندارم؛ اما اگر مایل باشید، میتوانیم با هم منابع و مطالعات علمی مربوطه را بررسی کنیم.”
پاورقی:
لینک های مرتبط: